بزرگ شدم

اینم از امروزمون. امروز ۱ سانت به سنم اضافه شده.
امروز دارم اینجا مینویسم چون یه نفر از من پرسید چرا وبلاگت رو آپدیت نمی کنی. منم جواب دادم چون قرار بود تو کمکم کنی. ولی اون نمی دونست که من برای این آپدیت نمیکنم که هنوز بزرگ نشدم. آخه من وقتی آپدیت میکنم که بزرگ میشم.
امروز فهمیدم که تو این دنیا یه نفر هست که وضعش خیلی توپه تازه قدش هم از من بلند تره ولی یه کم سنش از من کمتر. تازه دانشجو دانشگاه آزاد هم هست.  البته بزرگی به عقل است نه سن. خیلی خوشحال شدم. باورت نمیشه. میدونم. ولی دوتا دلیل داره یکی اینکه هنوز اینقدر ارزش دارم که بیاد بهم بگه یه همچین کسی هم هست. یکی دیگه اینکه یه نفر بهتر از من هم هست و شاید اگر از من بگذره و بره سراغ اون می تونم به خودم بگم حق داشت.
شاید یه روزی بفهمم چرا من با این همه بی معنی نوشتن چرا بیشتر از ۴۰۰۰ تا بازدید کننده داشتم
امروز بزرگ شدم چون فکر میکنم هیچکی به جز مسی از ته دالان دلش نمی دونه که تو این وبلاگ چیزایی غیر از این نوشته ها هم هست.
امروز بزرگ شدم چون فهمیدم که ما بچه دهاتی ها از نظر فائزه چه جوری هستیم.
امروز بزرگ شدم چون فهمیدم تو شرکت های بزرگ ایران هیچ چیز بدرد بخوری نیست.
امروز بزرگ شدم چون خیلی دلم گرفته و هیچ کس نمی دونه چرا
امروز بزرگ شدم چون خودتون خوب میدونید که بزرگ شدم
تازه الان نیمه شب هست نه روز ....

هدیه

خیلی وقته تصمیم دارم برای یه عزیر یه هدیه بخرم.
می خواستم یه چیزی براش بخرم که ارزش معنوی داشته باشه
گفتم یه عروسک مامانی براش بگیرم دیدم خیلی بی کلاسی زود هم خراب و کثیف  میشه
خواستم پوشاک  بخرم دیدم قدیمی و خراب میشه.
خواستم یه تابلو بگیرم دیدم هیچ کاربردی نداره به جز اینکه روی دیوار باشه و هیچ جور نمی تونم احساس رو باهاش انتقال بدم
خواستم گل بگیرم دیدم که زود پژمرده میشه
خواستم ...
به این نتیجه رسیدم که بهترین چیز کتاب هست اون چیزی که همیشه میمونه بعد پیش خودم گفتم کتاب نه تموم میشه نه کوچیک میشه نه از مد میفته نه ... این موضوع هم که شاید از کتابی که براش می خرم خوشش نیاد برام مطرح نیست چون آدم کتاب خون بیشتر کتابا رو دوست داره و ارزش خوندن اون رو میفهمه (اونقدرا هم کج فهم نیستم که ندونم چه کتابایی رو دوست داره ). شاید یه روزی دیگه از من خوشش نیاد پس هدیم موندگار نباشه؟ اینم جواب خوبی نیست.
ولی به یه دلیل کتاب نمی خرم می دونید چرا؟ چون می خوام بهش یه هدیه بدم که تا حالا به هیچ کس نداده باشم. شاید در ظاهر هیچ ارزش معنوی نداشته باشه ولی از این نظر برام مهمه که کتاب رو بارها هدیه دادم به بیشتر کسایی که دوستشون دارم. ولی این یکی فرق میکنه. می خوام اولین باری باشه که به یه نفر این هدیه رو میدم.

عنوان نداره

یه روز تصمیم گرفتم که به یه نفر بگم تو کار وبلاگ کمکم کنه. چند روز فکر کردم. بعد بهش گفتم اون خیلی تمایل نشون داد. آدرس وبلاگ رو بهش دادم. تا ببینم چه عکس العملی نشون میده. ولی فکر نمی کنم اصلا به وبلاگ سر هم زده باشه. چه برسه اینکه بخواد کمکم کنه. آره بیشتر آدما خوب بلدند حرف بزنند ولی وقت عمل که میرسه؟
هنوزم منتظرت هستم اگر بهم سر بزنی