-
zoorba
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1384 03:54
به همه دوستان توصیه میکنم کتاب زوربای یونانی رو بخونن ... حالا یه چند خطی از کتاب رو براتون می نویسم 1- دنیا زندان ابد است . بلی زندان ابد . لعنت بر این دنیا . 2- ای موج های لعنتی که زنان را بیوه می کنید نفرین بر شما . 3- وای که جدایی تدریجی از یاران عزیز چه تلخ است . بهتر آن که انسان به یکباره از ایشان ببرد و به گوشه...
-
سرگذشت (شاملو)
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1384 03:51
سرگذشت سایه ابری شدم بر دشت ها دامن کشاندم : خارکن با پشته خارش به راه افتاد عابری خاموش در راه غبار آتود با خود گفت : "هه چه خاصیت که آدم سایه ی یک ابر باشد ؟" کفتر چاهی شدم از برج ویران پر کشیدم : برزگر ، پیراهنی بر چوب روی خرمنش آویخت دشتبان ، بیرون کلبه ، سایه بان چشم هایش کرد دستش را و با خود گفت : " هه ، چه...
-
بشنو و بهانه مگیر
یکشنبه 8 آبانماه سال 1384 15:24
در فصل بهار اگر بتی حور سرشت یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت هرچند که به دید عامه این باشد زشت سگ به زمن ار برم نام بهشت گاوی است در آسمان و نامش پروین یک گاو دگر نهفته در زیر زمین چشم خردت باز کن از روی یقین زیر و زبر گاو مشتی خر بین گر می نخوری طعنه مزن مستان را بنیاد مکن تو حیله و دستان را خود غره بدان مشو که می می...
-
نگازش بی موضوع
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 23:24
سلام هی میگه بنویس من میگم چی بنویسم . من دور وبر رو نگاه میکنم عقل کل فرهنگ لغت بازمی کنه صفحه خ اومده میگه در باره خاین بنویس . درباره خارج . ولی یکی نیست بگه مهندس اینم شد موضوع ؟؟؟؟ خوب بعد از این همه وقت بهتره از یه چیز خوب شروع کنم به نوشتن . درباره این که آدم ها چه قدر (به چه اندازه) همونی هستند که تصور می کنند...
-
آخرین پست
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1384 00:48
از امروز فصل جدیدی توی زندگیم شروع میکنم. اینم آخرین پست من تو این وبلاگ هست. در صورتی که ایمان دوست داشته باشه میتونه اینجا چیزایی که دوست داره رو بنویسه منم با کمال میل این وبلاگ ناقابل رو بهش تقدیم میکنم. از تمام دوستانی که تو این مدت من رو تحمل کردند و نوشته های من رو خوندند مخصوصا مسی تشکر میکنم و براشون آرزوی...
-
؟؟؟؟؟
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1384 00:20
مطلب زیر رو از وبلاگ من یک اسکیزو فرن هستم براتون انتخاب کردم. خداییش خیلی باحال مینویسه من برام سواله که چرا همه ترمز ماشینهاشون رو جلو پای خانوما امتحان میکنن و گاز ماشیناشون رو جلوی پای آقایون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
عنوان نداره
دوشنبه 9 خردادماه سال 1384 02:43
می خواستم بگم بدبخت کسیه که هیچ دوستی نداره. بدبخت تر از اونُ کسیه که دوستش رو از دست میده. این حرف رو برای این میزنم که ... اصلا ولش کن هیچی
-
آی خدا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکشنبه 8 خردادماه سال 1384 14:04
آی خدا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا هستی ؟ بابا کم کم دارم به بودنت هم شک می کنم . خدا کی گفت من بیام روی این دنیا . به من چه ربطی داره که فلانی می خواسته بچه دار بشه من به دنیا بیام . اصلا چرا باید بابا مامان من اینا باشن . اصلا من چرا باید در ایران به دنیا بیام . اصلا چرا من باید در زمان جمهوری اسلامی به دنیا بیام . همه می گن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 خردادماه سال 1384 15:37
سلام ، شب ، روز، عصر ، صبح کسانی که این مطب رو می خونند به خیر : اول این که من عادت دارم وقتی صبحه ، عصربخیر می گم ، وقتی ظهر ، شب به خیر و وقتی شبه ، صبح به خیر . خیلی ها فکر می کنند من آدم !!!! عوضی هستم که این جوری احوال پرسی می کنم . ولی بیاییم فکر کنیم ببینیم من می تونم دلیل دیگه ای هم برای این کار داشته باشم ....
-
تنها ترین خاک خدا
جمعه 6 خردادماه سال 1384 00:09
خیلی اوضاع به هم ریخته دیگه روحیه هیچ چیز رو ندارم. خودم هم نمی دونم چرا آنلاین میشم. همه چیز دوباره بی مفهوم شده. اصلا نمی تونم درس بخونم. حتی حس جواب دادن به متن زیر هم برام وجود نداره.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1384 00:16
یعنی چی؟ بیرون داره باد میاد و من هنوز ایستادم. تنهایی شاید یه راهه، راهیه تا بینهایت. قصه همیشه تکرار هجرت و هجرت و هجرت. پس من نباید بایستم، بدوم، برم، بپرم. من مهراوه نیستم مهرهم نیستم. مهر و مهراوه آدمهای بزرگی بودند که من نمیتونم بهشون برسم. تو نمی دانی که روز گار چقدر کوتا ه است. و همیشه نمی توان شانه به شانه...
-
بدون شرح
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1384 00:46
-
بزرگ شدم
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 01:21
اینم از امروز مون. امروز ۱ سانت به سنم اضافه شده. امروز دارم اینجا مینویسم چون یه نفر از من پرسید چرا وبلاگت رو آپدیت نمی کنی. منم جواب دادم چون قرار بود تو کمکم کنی. ولی اون نمی دونست که من برای این آپدیت نمیکنم که هنوز بزرگ نشدم. آخه من وقتی آپدیت میکنم که بزرگ میشم. امروز فهمیدم که تو این دنیا یه نفر هست که وضعش...
-
هدیه
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1384 02:25
خیلی وقته تصمیم دارم برای یه عزیر یه هدیه بخرم. می خواستم یه چیزی براش بخرم که ارزش معنوی داشته باشه گفتم یه عروسک مامانی براش بگیرم دیدم خیلی بی کلاسی زود هم خراب و کثیف میشه خواستم پوشاک بخرم دیدم قدیمی و خراب میشه. خواستم یه تابلو بگیرم دیدم هیچ کاربردی نداره به جز اینکه روی دیوار باشه و هیچ جور نمی تونم احساس رو...
-
عنوان نداره
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1384 02:00
یه روز تصمیم گرفتم که به یه نفر بگم تو کار وبلاگ کمکم کنه. چند روز فکر کردم. بعد بهش گفتم اون خیلی تمایل نشون داد. آدرس وبلاگ رو بهش دادم. تا ببینم چه عکس العملی نشون میده. ولی فکر نمی کنم اصلا به وبلاگ سر هم زده باشه. چه برسه اینکه بخواد کمکم کنه. آره بیشتر آدما خوب بلدند حرف بزنند ولی وقت عمل که میرسه؟ هنوزم منتظرت...
-
بزرگ شدم
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1384 12:02
یه روزی پیش خودم فکر میکردم. چه طور بعضیا میتونن بدون اینکه آدم بزرگی باشند یا اینکه تلاش کنند که آدم بزرگی باشند زندگی می کنند. اصلا نمی تونستم به خودم به قبولونم که بدون اینکه دنیا رو متحول کنم میتونم زندگی کنم. ولی امروز دلم می خواد خیلی ساده زندگی کنم به لذت زندگی کاشف آتش حسرت می خورم. یا اونی که چرخ رو ساخت ولی...
-
منم فیلتر شدم
جمعه 28 اسفندماه سال 1383 18:42
سلام یه مدت بود که هر چقدر سعی میکردم تا به وبلاگم سر بزنم موفق نمی شدم. و به پیغام دسترسی به این سایت مقدور نیست و از این حرفا میومد. هنوزم نمیدونم جریان چیه. اصلا چرا ما رو فیلتر کردن. به هر حال سال نو مبارک تا بعد.
-
جمعه
جمعه 14 اسفندماه سال 1383 12:23
امروز جمعه هست و معمولا مردم جمعه ها UpDate میکنند. ما هم گفتیم برا یک بار هم که شده مثل بقیه آدم ها باشیم. امروز رفتم ماشین سواری. الان هم برگشتم خونه جا تون سبز خیلی حال داد. بگذریم. دوباره این روزا چت میکنم. کار زیاد دلچسبی نیست. ولی چی کار کنیم دیگه. ما هم آدمیم. از اون همه با کلاس بازی که برا خودمون در آوردیم و...
-
اینم زندگی ما
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1383 20:36
اینم از امتحان فوق لیسانس. همون بهتر که نپرسید که چی کار کردم. جاتون سبز بعد از اینکه امتحان رو دادم یه چند روزی شیراز بودم. بعد هم رفتم بندر عسلویه. وای همه جا سبز شده بود . امسال اولین بار بود که داشتم بوی بهار رو حس میکردم. وای که مردم چه جوری از جون و دل داشتند کار میکردند. ولی چقدر کارشون سخته....... ما هم نشستیم...
-
بچگی
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 17:39
من هنوز تکلیف خودم رو با خودم هم نمیدونم. دیروز نشسته بودم داشتم به زندگیم نگاه میکردم. هر چی بیشتر فکر میکردم بیشتر متقاعد میشدم. که من اصلا بچه نبودم. یا شاید هم بچه بودم و بچگی نکردم. الان هم که هرچی نگاه میکنم میبینم که هنوز بزرگ نشدم. آخه این چه وضعش هست؟؟؟؟
-
یک سال پیش
شنبه 5 دیماه سال 1383 11:52
کمی بیش از یک سال پیش بود که با یه پست شروع کردم. اون روز روز تولدم بود. یادم هست نوشته بودم که حاصل زندگیم رو توی سامسونتم حمل می کنم . و خیلی دلم گرفته بود. ولی امسال حتی همون هم رو نداشتم. تنهای تنها بودم. هیچ کس از روز تولدم خبر نداشت. ولی دیگه هیچ وابستگی ندارم. نمی دونم بازم اینجا خواهم نوشت یا نه.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 مهرماه سال 1383 12:49
سلام. امروز میدونم که منم ممکنه تو نوشته هام اشتباه تایپی داشته باشم یا غلط املایی. زندگی مثل گذاشتن یه پست جدید تو بلاگ هست. ه چی بیشتر براش وقت بزاری بهتر از آب در میاد. ولی هیچ تضمینی وجود نداره که یه پست که شاید براش ۱ ساعت وقت گذاشته باشی بهتر از یه پست ۵ دقیقه ای جواب بده. یه دفعه میبینی یه جمله برات ۱۰ تا کامنت...
-
Mix Up
یکشنبه 5 مهرماه سال 1383 17:05
-
حماقت ؟
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1383 21:58
خیلی مسخره اس وقتی آدم فرق بین حماقت را با اشتباه ندونه؟ خیلی وقتا که میشینم به زندگیم نگاه میکنم میبینم که در مورد بعضی از کسانی که دوست میپنداشتم اشتباه کرده بودم. ولی نمیدونم چرا بعضی وقتا همون اشتباهم رو به صورت حماقت میبینم. شاید اشتباه دیگم این باشه که اصلا صداقت رو با حماقت یکی میدونم. مسی جون فکر میکنم تو...
-
عنوان نداره
شنبه 14 شهریورماه سال 1383 18:54
آراز صمدی میگفت تا هفته دیگه tur2.com رو راه میندازه. ما هم منتظر میمونیم. البته اگر از ITC چیزی زیاد بیاریم. چشمام رو باز کردم. به جز سفیدی چیزی رو نمیدیدم. یعنی چی شده بود؟ اهان ملحفه تشکم هست که سفید رنگه برگشتم و بالا رو نگاه کردم. هنوز سقف سر جاش واستاده بود. اینهمه زلزله داره میاد. یعنی یه روز که چشمام رو باز...
-
waitting for PM ...
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1383 02:43
به ۲.۳۰ نزدیک میشم. هنوز منتظر یه PM هستم. هیچ کس ON نیست. بعد از ۱.۱۰ دقیقه هنوز هم امیدوار هستم. حدود ۱ سال پیش تو چت با یه دختر آشنا شدم. masi رو میگم. تو برخورد اول بهم گفت زیاد چت نکن فایده نداره. نمیدونم چرا حرفش به دلم نشست. دیگه خیلی کم چت کردم. بعد از چند ماه یه روز که on بودم دیدم masi هم هستش سلام دادم....
-
هنوز زنده هستم
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1383 17:14
سلام. هنوز زنده هستم. دلیل اینکه اینجا مینویسم. اینه که دیروز با مسی چت کردم. و اون با حرفاش به من امید داد منم تصمیم گرفتم دوباره بنویسم. منتظر باشید. فعلا بای.
-
قالب جدید
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1383 17:27
سلام آره مسی جون حق با تو هست. تغییرات زیادی نکرده راستش رو بخوای یه قالب جدید زده بودم که زیاد مورد توجهم واقع نشد. برا همین بیخیال شدم. بنظرم این وبلاگ از ریتم خارج شده. یه جورایی زرد شده. دارم پنج شش تا کتاب می خونم. از این به بعد مرتب تر مینویسم. شما بزارید به حساب امتحاناتم هر چند تموم شده بود مرا دعا کنید
-
تغییرات
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1383 19:40
سلام. امروز حسابی وبلاگ رو به هم ریختم. تعدادی از پست ها رو هم پاک کردم. داستانهای جزیره هم پاک شد.
-
نی
سهشنبه 2 تیرماه سال 1383 15:35
ما از صدای نی استفاده می کنیم، نه از چوپان که نی میزند. پروفسور موسیوند